√✖كلبـــهـ ناگفتـــــــ ـه هاي من و تـــــ❤ـو √✖

нσмɛ / ɛ-мαιℓ / мσиα / Ƥяσғιℓɛ






 

 

 

 

خدایا

 

مگه خودت نگفتی

 

وقسم به روزی که قلبت را میشکنند

وجز خدایت مرهمی نخواهی یافت

 

پس کو اون مرحم؟

 

پس کجاست اون مرهم؟

 

خدای من

 

امشب خیلی دلم گرفته

 

امشب خیلی حالم خرابه

 

تنهای تنهام

 

غریبم

 

بی کسم

 

بی امیدم

 

به اسم قشنگت قسم طاقتم تموم شده

 

خودت میدونی غریب ترین آدمم

 

حتی عشقم دوستم نداره

 

ای خدای من

 

خدای مهربونم

 

حالم خیلی خرابه

 

روزهارو با انتظار به شب میرسونم

 

و

 

شب هارو با اشک سحر میکنم

 

پس خدای من کو؟

وقتی نوبت من میشه مهربون نیستی خداجونم؟

MaRyAm | دو شنبه 2 مرداد 1391 | 1:56 قبل از ظهر |



امروز خورشید درخشان‌تر است

و آسمان آبی‌تر

نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد

و پرنده آواز  جدید می‌سراید

امروز بهاری دیگر است

در روز تولد مهربان‌ترین

در میلاد کسی که  چشمانم با  حضورش بارانی است

امروز را شادتر خواهم بود

و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد

جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد

تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود

ای مهربان‌ترین

روزهای زندگی هر روز گوارا باد

میلادت مبارک

 

MaRyAm | پنج شنبه 29 تير 1391 | 9:53 بعد از ظهر |



خدایـــــــــــــا . . .
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟ !
.
.
.
باید خودم را ببرم خانه !
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداریش بدهم ، که فکر نکند
بگویم نگران نباش ، میگذرد
باید خودم را ببرم بخوابد
من” خسته است …!
.
.
.
امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم
.
.
.
کاش…. شبی، روزی، جایی بر لبان تو تکرار می شد…. نامم !
.
.
.
چه زیبا نقش بازی می کنیم
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛
حتی خدا هم
از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است
.


.
.
خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟ دلم از کار افتاده !
.
.
.
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
.
.
.
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند
از آدم های یک ساعت دیگر میترسم!
چون درگیر هزاران ثانیه اند
ثانیه هایی که در هرکدام
رنگی دگر به خود میگیرند
.
.
.
در کشـتـن ما …چـه میـزنـﮯ …تـیـغ جـفا …!!
مـارا سـر تـازیـانـه اﮮ …بـس بـاشـد…!
.
.
.
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!
.
.
.
انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ….
.
.
.
باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین ‘باختن’ و ‘بد’ باختن
.
.
.
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!
.
.
.
خیلی سخت بود
با “بغض” نوشتم ولی با “خنده” خواندی
.
.
.
تازگی ها از خواب که بیدار میشوم ، تازه کابوس هایم آغاز میشود
.
.
.
دیدی آخر من را لمس کردی ؟
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد !
.
.
.
خوش به حال فرهاد که تلخترین خاطره اش شیرین بود !…
.
.
.
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
امروز عکسش
و فردا سیگار !
.
.
.
خنده هایم شکلاتی شده اند ولی زیادی خالص
تلخ تلخ
.
.
.
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست
.
.
.
گاهی تو
گاهی یاد تو
گاهی هم غم تو
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !
.
.
.
هرچی بیشتر کمتر به عاشقی فکر کنی ، کمتر بیشتر اعصابت میریزه به هم !

MaRyAm | پنج شنبه 29 تير 1391 | 2:24 بعد از ظهر |




♥_ به هیچ روزے پس اتـــ نمـــے دهمـ ! _♥

 

♥_  به هیچ ساعتے ؛ _♥

 

♥_  به هیچ دقیقه اے ، _♥

 

♥_  به هیچ هیچے .... _♥

 

♥_  سخــتــــ چسبیده ام تمـامتــــ را ... !!! _♥

MaRyAm | دو شنبه 26 تير 1391 | 4:47 بعد از ظهر |



خوشحالم

و

 

ممنون

 

از اینکه فقط و فقط به یادم بودی

 

می بینی ؟؟؟  تنهاترین بهانه ام را برای خوشحالی ... 

 

MaRyAm | یک شنبه 25 تير 1391 | 6:50 قبل از ظهر |



عشق اونيه که تو آسمون دلت بهترين ستاره تو به نام اون مي کني

عشق اونيه که مي خواي اون بشه مهتاب شبها و خورشيد روشن زندگيت

عشق اونيه که موقع دلتنگيهات مثل ابر پر بارون آسمون دلت رو تصاحب مي کنه.

عشق اونيه که با ديدنش حس ميکني يه يروانه تو دلت داره پر پرميزنه

عشق اونيه که يه حس پاک بهت بده اسموني اسموني

عشق اونيه که هيچ وقت نمي توني فراموشش کني...

MaRyAm | یک شنبه 4 تير 1391 | 10:53 قبل از ظهر |



  

   تــو را روزیــــــــ هـزار بـار خواهمــــــ بوسـیــــــد 

 

 

   که تنت بوی گل های اقاقی می دهد و پر از شمیمــــــ گلهای وحشی استـــــ

 

       قلبتــ دشتی از شقایقـــ است ونگاهت طلوع صبحی دیـــگر.

       تو را روزی هزار بار خواهم بوســـید   

 

 ودستـ های گرمتـــــ را تمنا خواهمـ کرد  برای آرامشـــــ

 

     .مرا با تبسمی از این سر گردانی رها کـنـــــ

 

   که در فرضـ محال هم رویایـــــ تو پررنگ تر از هر چیز دیگر استـــــــــ
MaRyAm | سه شنبه 23 خرداد 1391 | 11:27 قبل از ظهر |



همیشه باش که بی تو عذاب میکشم، نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم!

همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو، باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو

بمان و یاری کن مرا، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم

بیا و در حق دلم عاشقی کن، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن

درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ...

تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد

به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم، بس که خسته ام، نفسی برای فرار از خستگی ندارم

دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من، شک نکن به احساسات قلب من ...

دستانم بگیر و آرامم کن، با قلب شکسته ام مدارا کن، اینک که با توام، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام، مرا با دستهای خودت به اوج آرامش برسان ...

همیشه باش که بی تو عذاب میکشم، امروز از ته دل با من باش، که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

MaRyAm | سه شنبه 23 خرداد 1391 | 9:59 قبل از ظهر |



مـــی گـــذارم و مـــی روم...

نــه اینکـــه دوستـــت نداشتـــه باشـــم....

چـــون از نخــــودی بــــودن متنفــــــرم ...

MaRyAm | یک شنبه 21 خرداد 1391 | 9:37 قبل از ظهر |



گریه ها امانم را بریده اند.

 

می خواهم حرف بزنم.

 

دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم.

 

می خواهم نباشم.

 

حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است.

 

خسته ازتو نیستم .

 

خسته ازهیچ کسی نیستم.

 

خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم.

 

خسته ازاین همه دوری هستم.

 

فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است، که گویی کسی، کسی را درک نمی کند.

 

کسی صدای " دوستت دارم " های کسی را هم نمی شود.

 

همه روابط به قدر پوسته تخم مرغی ،ظریف و ضعیف و شکننده شده است.

 

صداقت ،کمترخریداری دارد.

 

معامله ،به زیور و زینت و ظاهراست.

 

صداقت را جوابی جز ناسزاگویی های بی رحمانه هیچ نیست.

 

جای دوست و دشمن عوض شده است.

 

خاطر کسی را که بخواهی خاطرت را پریشان وخط خطی می کند.

 

یا باید مثل همه باشی ، یا اگر مثل کسی نباشی ، لابد مشکلی داری.

 

یا دیوانه ات می پندارند، یا عقب افتاده. بی تمدن.

 

دلم گرفته است.

 

از خودم.

 

از خودم، که می ترسم مثل دیگران باشم.

 

تنهایی آدمها با تعدادی ازاشیا ازجنس من یا تو پرنمی شود.

 

جای خالی تنهایی آدمها را کسانی پر می کنند که بفهمندشان.

 

ازعشق بالاتر، دوستی است.

 

و از دوستی بالاتر ، فهمیدن است.

 

به عشق کسی نیاز ندارم.

 

به دوستی کسی نیاز ندارم.

 

نیازمند کسی هستم که مرا بفهمد.

 

مرا با همه بدی هایم. مرا با همه دارم ها و ندارم هایم.

 

مرا آنگونه که هستم بفهمد.

 

گریه ،حتی امان نمی دهد تا .....

 

بگذریم. حرف بسیار دارم.

 

سکوت ،

 

مرا بیشتر می فهمد تا حرف.

 

سکوت می کنم.

 

اینها که می نگارم ،شرح دلتنگی های من است .

 

نه شرح دلسنگی های دوستان.

 

هرگز خشم نکرده ام.

 

می خواهم مثل خودم باشم.

 

دلتنگ. آنچنان دلتنگم که می خوام فقط سکوت کنم. سکوت.

 

سکوت.

 

سکوت.......

 

گاهی وقتها سکوت همه چیز است.

 

گفته ها سیاهی دفترند .

 

باید از بیرون دادن آنها پرهیز کرد.

 

سکوت، سپیدی درون وحاشیه دفتراست. که نه چشم را می آزارد .

 

نه خاطر کسی را مکدر می کند.

 

دوست خوب کسی است که سپید های دفتردوستی ات را بخواند ،

 

نه آنکه دائم سیاهی هایش را برایت ورق بزند.

 

هرچیزی اگردرجای خودش نباشد بد است.

 

چه سکوت باشد، چه حرف.

 

گاه ، حرف بد است. گاه سکوت. باید جایش را فهمید.

 

و کسی که می فهمد ، هم برای روزهای همصحبتی ، همدم خوبی است.

 

هم برای روزهای دلتنگی .که فرونپاشی .

 

که زیردست و پای این و آن لگد مال سوء تفاهم ها نشوی.

 

جایش را نمی دانم که درست انتخاب کرده ام یا نه.

 

اما همینجا سکوت می کنم

 

MaRyAm | شنبه 13 خرداد 1391 | 7:9 بعد از ظهر |



خـسـتـه‌تـر از آنـم
کـه لـيـوانـي چـاي
آرامـَم کـنـد
آغـوش ِ گـرم ِ تـو را مـي‌خـواهـم
در جـنـگـلـي نـاشـنـاس
وقـتـي کـه آسـمـان
از لا‌بـه‌لاي شـاخـه‌هـا
سـرک مـي‌کـشـد . .

 


نه شب چَره مي خواهم
نه گپ و ناردانه
فقط، يلــداترين بوسه از لب هايت!

 

آرامــــش يعنـــي ؛
هر وقت قهر کردي ،
مطمئن باشي بجز تو ، هيچکس جاتو نميگيره

 

كـاش آدمـا
مثل ِ فـايل هاي ‌تو اينـترنـت بودن!
هـركـي رو خـوشت مي اومد
ميتـونستـي دانلود كـني واسـه خودت

 

مــُـرغ عـشــق ؛ فَخــر نَفروش ...
معشــوق تـو هم بـه لُطفِ قفس است کـه
وَفـــادار مـــانده ...!!!

 



ساعت ها از لحظه آخره با هم بودنمون گذشته
اما من انگار تو اون لحظه متوقف شدم...

 

خيلي دوستت دارم
اما نمي دونم "خيلي "رو چه جوري بنويسم
که خيلــــــــــــــــــــــي خونده بشه ؟!!!؟

MaRyAm | شنبه 13 خرداد 1391 | 6:55 بعد از ظهر |



 

دل را بدنام نکنیـــــــــــــــــم
آنچه بعضی ها در سینه دارند
کاروانسراست ؛
نه دل

 

 

 

صدا
دوربین
حرکت
باز هم برایم نقش بازی کن !

 

 

ای دل بی ارزش !
لامـــصب……………..یاد بگیر !
اگه کسی بهت گفت دوسِتـــــــ دارم
لزوما به این معنی نیست که کَسِ دیگه ای رو دوست نداره…!

 

 

به کدامین گناه از بهشت آغوشت رانده شدم؟


من که حتی وسوسه ی سیب نداشتم

اشکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت

 

کاش…. شبی، روزی، جایی بر لبان تو تکرار می شد…. نامم !

 

تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .

 

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره بازم منم همون دیوونه همیشگی
فدایه مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه و واست نوشت


: тαɢƨ برای عشقم, عاشقانه,
MaRyAm | چهار شنبه 10 خرداد 1391 | 6:24 بعد از ظهر |



فراموش کردن تو....

هنر میخواهد


و من


بی هنرترین انسان عالمم

 


 

تمام چيزي كه بايد از زندگي آموخت

تنها يك كلمه است : " مي گذرد "

ولي دق مي دهد تا بگذرد

 

 

امروز


دلم واسه داشتنت پَر که نه ، پَر پَر مے زنه


واسه بودنت و بغل کردنت !


اینکه سَرم رو بذارم روے شونه ات


و دستات رو فرو کنے لاے موهام


و بگے: مالِ خودمے ... !

 

 

 

به لب هايم يك بوسه بدهكاري ....

به آغوشم يك آغوش ...

به دنيايم يك لبخند....

برگرد بدهي هايت را صاف كن........

مي دانم نمك گير ميشوی ...

 

 

ذهـــــنـــَـم ....

 

فــَـــلــج مے شـَــود وقـــتے مے خـــوانــَـمـتـــ

 

و تـــــــــــــــــــــــــو نـــِـمے گــــویے

 

" جـــــــانـــــَـم"

 

 



: тαɢƨ داشتن تو, مال خودمی, بدهکاری, جانم, می گذرد,
MaRyAm | سه شنبه 9 خرداد 1391 | 10:8 قبل از ظهر |



نمیدونم چمه!دوس دارم همش به یه چیزی گیربدم و دعوا راه بندازم بعدم بشینم بزنم زیر گریه...اعصابم خیلی این چندروز داغونه مخصوصا وقتی می خوام باهات حرف بزنم و یکی مدام پشت خط میگهـ : مشترک ام تی ان مورد نظر شمادستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده است ...

بعد شنیدن این جمله فقط یه چیزی میاد توذهنم اونم اینکه پَ راسته که دیگه دوسم نداره و سرش به عشق جدیدش بنده ؟؟

واسه عوض شدنش چی بهانه بالاتراز این ؟؟

خیلی سعی کردم اون چیزی بشم که تو می خوای اما عزیزم اینو یادت رفت که من اول مث خودم بودم که تواز من خوشت اومد ...

دلیل این همه بی اعتنایی و ....چیزی جز اینه که می خوای دست از سرت بردارم ؟؟دیگه دوست نداشته باشم ؟؟می خوای بری اما قبلش می خوای زجرم بدی نه؟؟!!مدام توذهنم وقتی که باهام اینجوری این حرفت میاد که من زیادش تا یه سال دیگه باهاتم ...تاریخ انقضام تموم شده آره ؟؟!!چرا چیزی نمیگی؟؟ چرا فقط تو ذهنم این صدا میاد که مشترک مورد نظر در حال عشق بازی با عشق جدیدش است ؟؟!!!

آخرین خواهشمو بت میگم ...می خوای بری برو دوست ندارم به زور نگهت دارم

دیگه قلبم کشش این بی وفاییت ,نامهربونیات ,دروغاتو نداره...راه رفتنتم بازه ...

اگرم که یک درصد خواستی بمونی و هرچی که من فکر می کردم اشتباه بوده ...یکمی مردونگی به خرج بده...معرفت داشته باش...اذیتم نکن

خیلی دلم گرفت ازت

× هدف از نوشتن کمی آروم شدنم بود و بس

××با این ذهن آشفته وسردرگمم خدا امتحان ریاضی فردامو به خیر بگذرونه یعنی!!!

×××باز ایرانسل قاطی کرده اس ها دیر میرسه ؟؟؟

××××منتظر جوابتم ایناکل حرفای تو دلم که نه فقط قسمتیش بود...

×××××هر کی که خوند طرف نصیحت نره که قاطی می کنم به شدتااا! از هرکی نظر بخوام بش میگم ممنون !!!

MaRyAm | یک شنبه 7 خرداد 1391 | 9:54 قبل از ظهر |


Ɖɛƨιɢиɛя